من هنوز...

مـَن هـنــوز دوسـتــت دارم . . . 

ب ن:یـڪ دوسـت داشتـن هایی هَـم هَست . . [ ! ]
ڪه از دور اسـت و در سُڪـوت،
ڪـه دلت برایـش از دور ضَـعـف مے رود ،
ڪـه وقتـی حواسـش نیست ،
چشمــانت را مـی بنــدے و در دل ،
دعایــش مے ڪنــی. . [ ! ]
و بــا یــک بوســه به ســویش ،
روانــه مے ڪنـی . .
ڪـه وقــتی بی هوا ،
نگاهـش با نگاهـت ،
یڪــی می شــود . . [ ! ]
انگــار ڪسی به یــڪ بـاره ،
نفـس کشیـدن را ممنـــوع می ڪند . . [ ! ]
یڪ دوســت داشتن هـایی هسـت . .
ڪه به یـڪ بـاره ،
بـی مقدمــه ،
پـا در کفـشِ دلـت می ڪنـد . .
و جـا خـوش می ڪنـد ،
و از دسـتِ تو ڪارے بر نمـی آید ،
جـز از دور دوستـش داشتـن. . [ ! ]
یـڪ دوست داشتـن هایی هسـت . .
سـاڪـت اسـت ،
آرام اسـت ،
خـوب اسـت ،
گـُم است .. / ! /

ع ن:شاید فردا نباشم پس امروز را میخوانمت شاید فردا تمام نا نوشته هایم نا خوانده بماند پس امروز هر ثانیه هر دم میخوانمت حتی اگر دوری آنقدر دور که حتی گاه رویاهایم نیز درخوابِ نگاهت گم میشود…میخوانمت با تمامِ دلنوشته های رویایی …با اینکه میدانم نا خوانده میماند ….مثل سادگی …تمامِ نقاشی هایِ کودکی …حس پرواز …مثل رازِ نگفتهء….. تمام نگفته ها و نشنیده ها ……حتی عاشقانه تر از نفس هایم که عطرِ تنت را میخواهمت همین امروز……همین لحظه